درام دوران بلوغ درباره پسری که در دهه 1980 در آستوریا، نیویورک بزرگ می شود. از آنجایی که دوستانش به خاطر مواد مخدر یا در زندان می‌میرند، او به این باور می‌رسد که به‌اصطلاح مقدسین مختلف از سرنوشت آنها نجات یافته است.

در شهر نیویورک، یک جاهل جوان توسط یک کلاهبردار باتجربه به دنیای دعواهای خیابانی زیرزمینی معرفی می‌شود، که مدیر او در یک مدار دعوای بدون بند انگشت می‌شود.

«مالکوم کرپو» (بروس ویلیس) روان شناس کودک، در شبی که در یک مراسم جایزه‌ای را دریافت کرده، یکی از بیماران سابقش که اکنون بسیار خشمگین است را ملاقات می کند. بعد از برخورد با او، مالکوم مداوای پسربچه‌ای بنام «کول» را قبول می کند که دقیقا همان علائم بیمار سابقش را دارد. این پسربچه روح مردگان را می بیند. مالکوم وقت زیادی را با بیمار جدیدش می گذراند، بطوری که این امر باعث ناراحتی همسرش می شود. از طرفی طاقت مادر کول از این مشکلات پسرش به سر آمده و اکنون مالکوم تنها امید کول است.